نغمه ی دل
چه انتظار عجیبی !
تو بین منتظران هم عزیزمن چه غریبی
عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت
چه بی خیال نشستیم ، نه کوششی ، نه دفاعی
فقط نشسته وگفتیم : خدا کند که بیایی
گل ها به انتظار تو می شکفند
گیسوان پریشان شب بر سرو روی تنهایی مان سایه افکنده وبی تو روزهای شب زده از هم می گریزند .
مقیاس غربتمان را اندازه ای نیست ، عمرها در حسرت دیدارت ایام را می گذرانند وپیر می شوند .
هر جمعه ابری تر از همیشه به انتظارت می بارند تا تورا ببینند . ثانیه ها بی درنگ می دوند وروزها ازپس هم عبور می کنند تا آمدنت نزدیک تر شود .
ای موعود !
دیروزهارا در انتظار تو به امروز رسانده ایم ، پنجره ای نیست که به سمت آمدنت باز نباشد فرداها را هلهله ای باران نمودیم وبا اسپند ،کوچه پس کوچه های بارانی شهر را پر کرده ایم .
بهار همیشه کی می رسی؟
گل ها هنوز هم به انتظارت می شکفند وبر سر راهت نشسته اند . ناقوس های دلتنگی هر روز بی صداتر از همیشه می نوازند ودل ، جایی برای نیامدنت نگذاشته است .
این جا نگاه ها برای آمدنت شعله ور می شوند و دیده گان خسته مان را می سوزاند.
تو آغازی برای زیستن ، تکیه گاه تنهایی مان هستی وما چونان کبوتران در قفسیم.
پرواز را به ما هدیه کن تا گرد حریم قدسی ات پر باز کنیم و پروانه وار بسوزیم .
تمام شب ها را به نذر آمدنت چراغانی کرده ایم گویا ستارگان به زمین آمده اند . زمین دست بر زانوان ناتوانش گرفته و به انتظارت ایستاده است .
زخمِ زخم هایِ دل هامان را التیام تویی ، آوازهای در حصار تو را می خوانند ، زودتر بیا .
مسافر سال های دور !
ما قادر نیستیم آرزوهای سرشارمان را ندیده بگیریم .ما چون ابرها می باریم تا شادی زمین را ببینیم و با آمدنت تولد زمین را جشن بگیریم . در گذرگاه ثانیه ها پلک نمی زنیم تا بیایی .
در این زمانه ی سرکش تنهایمان نگذار !!!
خدا کند که بیایی !