دلنوشتهای برای حضرت زینب (سلام الله علیها)
به مناسبت اربعین حسینی
از دور خاکهای گرم کربلا را با قدمهای آکنده از خستگی و درد پیمودهام تا شاید بر این ورق زرنگار خود صفاتی از بانوی ادب و احترام بیان کنم . بانوی من ! تو با قدمهای خسته و خونآلود خود بر پردهی روزگار کوفه پا نهادی و از سراپردهی کربلا سخن به زبان آوردی . از دستهای بریدهی آن قمر بنیهاشم و گلوی شکافتهی علی اصغر ، لب به سخن گشودی تا که شاید مرهمی بر این دلهای خسته و خونآلود باشد . باری از خاک گرم کربلا بوی خون و آتش میآید و لباسهای خونین مردان جاوید بر پهنهی آن خاک بر زمین غم و اندوه جای گذاشته و نورِ هستیِ سوّمِ آن ماه عالمتابِ علیِ ، بر قتلگاه ، نوای الله اکبر سر داد و نور دیدهی او با شمشیر ملعون بر زمین نیلگون جای گرفت و نالههای سوزان کودکان زجرکشیدهی آن دیار بر صحرای خشک حجاز سر برآورده بود و دستهای آن قمر بنیهاشم بر لا به لای کوچهباغهای خشم و عذاب فرو گرفته بود و آب فرات از دیدن آن نور دیدهی حق سر به دامان طبیعت گذاشت و رو به سوی دیار عاشقان بر لالهگونهای دشت سرازیر شد تا شاید نالههای به خون خفتهی رقیّهی سه ساله را در طبل غمناکی خود به صدا درآورد و نالههای پر از درد او را در عمق این دنیای بیکران بر تار و پود قلبهای گسیخته و بیدادگر به نظاره کشاند و از گلوی تیرخوردهی آن شش ماهه خون و عزا ، سرود آزادی و آزادگی برخیزد.
بانوی من ! آنگاه که آن ماه عالمتاب در تار و پود این خاک گرم بر زمین افتاد ، چلچلههای عرب بر ساقههای بید آن دیار نوید پیروزی در میدادند و بر کوچهباغهای دشت کربلا سرود عشق میخواندند و نوا در میدادند که ای عاشقان به پا خیزید که گویی بر قلبهای تپیدهی آن ظالمان بدعتها و دشمنهای سنگین بر دوششان بارور میشود و از جام شرابهای آنها تلألؤ بیدادگری به پا میخیزد و از نیزارهای آن دیار خواهم پرسید که آن علی اکبر جوان بر چشمهسارهای زندگی چگونه لبخند زد و دو رخت سپید عشق را بر تن پوشید و به سوی حق لبّیک گفت و آن علمدار کربلا که بر قامت خود استوار بود و بر مولای خود نام عشق میخواند . حال با نور دیدهی حق پا به سوی آن معبود گذاشت .
و تو ای بانوی من ، با آن جوان قدار کربلا که بر حکم الهی ، به مصلحت خدایی ، شربت بیماری را چشید ، خواهید توانست نوای حسینی را بر دیار حجاز تا آخرین نقطهی این سرزمین خدایی به صدا درخواهید آورد و آن نالههای درهم کشیده و خونهای بر زمین ریخته را با دیدهی خود گذراندید و حال آنها را با کمال سعادت و نورانیّت به محضر مبارک اسلام و مسلمین به اوج خود رساندید و طبل شهادت و آزادگی را در این دیار خاکی به صدا درآوردید تا شاید مرهمی باشد بر این دلهای خفته و به خوابرفتهی انسانهای دردمند و آن قیام خونین را در سر تا سر وجود به نظاره خواهید رسانید .
نرگس آچاک پور (طلبه پایه دوم)