دل نوشتهای برای بانوی دو عالم
در کوچههای غمبار مدینه ، دوان دوان به سوی سرای نور و حکمت دویدم و از آنجا صدای آه و ناله بلند شد و طفلان مولا در پی مادر بزرگوار خود ، گریان و نالان ، همچون رودی اشکریزان بودند . آنگاه با نگاه خسته و غمآلود خود ، به خانه بازگشتم .
و حال بانو جان ! با دلی خسته و غمآلود ، با این تندبادهای روزگار ، در کنج خانهی خود به نظارهی بوتهای سبز نشستم . آنگاه از او پرسیدم چرا دیگر چشمهای من قدرت نظاره بر این گسترهی هستی را ندارد . جواب داد : زیرا هستی دیگر آن عشق و مهر و محبّت کافی را ندارد . گفتم : چرا گوشهای من ، صداهای طاقتفرسای باد و باران این دیار را ندارد . گفت : زیرا صدای انسانها در کنج خانهها خاموش شده و در زیر فرسنگها خاک ، صداهای آنها به فراموشی رفته است . گفتم : پس چرا زبان دیگر نیروی مدح و ستایش دوستان و نیکان را ندارد ؟ گفت : زیرا اندیشهها و افکار آنها در زیر پوستینی از جامههای زیبا و خانههای بر آسمان برافراشته به خواب رفته و آنها هر کدام در تار و پود این زندگی هستند و هر روز با طلوع خورشید درخشان بیدار شده و با غروب آن به خواب میروند . پس بانوی من ! دیگر از کوچهها و پشتبامهای خانههای سر به فلک کشیدهی ما بوی مهر و محبّت رخت بربسته و بوی نان داغِ مادر ، دیگر به مشام ما نمیرسد و هر روز که کوچههای شهر را میپیمایم ، زنانی از جنس خود را میبینم که موها را افسون و چشمها را سرمهگون و لبها را رژگون کردهاند و امّا از آن چادر خاکیت چه خبر ؟
هرچه دوان دوان از پسِ کوچهها به این طرف و آن طرف رفتم و بر پشتبامها به نظاره نشستم و به تماشا پرداختم تا که شاید چشمم به آن نماد اقتدار و عزّت زن مسلمان بیفتد ، خبری نبود !! نمیدانم چرا کسی نیست که از آن مهر و محبّت همیشگی و از صدای تکبیرگویان مسجدها که در قدیمها از سیل مردم به گوش ما میرسید ، ندایی به ما برساند و مژدهی آنها را به ما بدهد .
بانوی من ! هر روز که چه ظلمها و فسادهایی در این دیار خاکی بر مردم مظلوم و ستمدیده وارد میشود و ما نظاره بر صداهای توپ و تانک میباشیم و بعد از سالها هنوز هم انقلاب فلسطین پابرجاست و صهیونیسم و آمریکای جنایتکار ، سلاح خشم و نفرت خود را بر سر مردم فرو میریزند . امّا میدانم که روزی خواهد آمد و با آمدنش همچو نوری سبز در سر تا سر این جهان ، عدالت و نیکی گسترش مییابد و توطئهها و آشوبهای همهی جنایتکاران و فاسدان و زورگویان به خودشان باز خواهد گشت و از خانههای عشق ما ، بیش از پیش ، بوی مهر و محبّت و عشق و صفا طنینانداز خواهد شد . به امید آن روز !
طلبه پایه دوم (نرگس آچاک پور)