مدرسه علمیه طوبی بهبهان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

به مناسبت تشییع پیکر شهیدان

24 فروردین 1392 توسط طیبی

عاشق را چه كسي توان سرودن

نویسنده : حنانه صادقي

 

چمران!

نامت را در صف مشايعان شمع شهيد ، در هجوم بيداد روزها و دلتنگي‌هاي ساليان ستم شناختم ؛ تو را مصطفينام نهادند تا نماد برگزيدگي‌ات را بر واماندگان ، در تصوير خويش عيان سازند و بر بلنداي قامت ، خلقتي از شولاي سرخ عشق پوشاندند تا غزل‌خوان سرود سيمين رهايي باشي .

… و تو اي سالار عشق ! بي تشويش هزار آيا و بي وسواس هزار امّابا ظلم و ستم ، مردانه ستيز كردي و ظالم را مغلوب و ميزان حقّ و باطل شدي تا دروغگويان و مصلحت‌طلبان و غرض‌ورزان را رسوا كني و خداوند تو را اشك آفريد كه همچون باران بر نمك­زار وجود انسان بباري ، تو را فرياد آفريد كه همچون رعد در ميان طوفان حوادث بغرّي … و تو اي سلامت ، پويا ! اي كرامت بي‌مرز ! به زمين تشنه­ی خوزستان باريدي و آن ستون فرسوده را از گل‌هاي سرخ شهادت لبريز كردي .

خاك خوزستان ، اگر خنديد و گندم داد ؛ از تو بود اي بزرگ باران‌ساز ! نه نيزه­ی نم باد شرجي دشت‌هاي خوزستان و نه تازيانه‌هاي رگبار چلّه‌هاي كردستان نتوانستند عشق مقدّست را از تو بگيرند و از شوق رفتن بازدارندت ، امّا هر روز آفتابي ، دلتنگي غروب را نيز با خود خواهد آورد و در چشم‌ به هم زدني ، شعر ماندن به پايان مي‌رسد . آن روز عقربه­ی زمان بر بستر سياهي آرميد و خورشيد در چنبر سكوت فرو خفته بود ؛ تو در هودجي از توبه ، دست خود را گرفتي و تا خدا بردي . به خود احرامي از خطر بستي و چون آذرخش در سينه­ی شب تابيدي … و تو بودي و سحر و صخره و صحرا و … گلبانگ تشنه­ی مسلسل‌ها ، سنگستان‌هاي سوزان و كوهستان‌هاي بي‌جان در زير باران ؛ گام‌هايت ، خرمن خرمن نرگس رويانده و غريو مهربانيت ، بر بام بي‌انتهاي عشق ، كوكبه‌اي از طراوت آويخت .

روزي كه به خون خويش غلتيدي ، چفيه­ی مردان فلسطيني سرخ شد و عطر خونت تا كربلا پيچيد و مسجدالاقصي ، پژواك آخرين مناجات تو را با طنين كبوتران حرم تا بي‌نهايت آبي ، تا نهايت عرش پرواز داد . آن زمان كه در صور و صيدا ، تل ‌زعتر و شتيلا و … ، خوزستان و كردستان ، رشته‌هاي ستم بر سينه‌­ی خونين چكاوك‌ها ، مستانه مي‌رقصيدند ؛ در مجلس شعب ابي‌طالب از شوق وصل جانان ، گريبان چاك مي‌زدي و در غبار ارغواني خاكستر خمپاره‌ها ، در پرنياني لاله‌گون ، نافله­ی سبز پرواز را به نجوا مي‌نشستي.

مصحف گلگون حياتت ، منشور تحقّق آفتاب بود و زخم‌هاي صد زبان پيكرت ، سكوت رفتنت را پژواك زمزمه‌اي سرخ نمود و تو اي هميشه غريب ! با همه­ی بزرگي در زمين ، آن­قدر كوچك زيستي كه شاپرك‌ها هم تو را نفهميدند . بر بلنداي نمازت در حريم سحر با سپيده همدوش بودي و چشم‌هايت سرشار از سجده‌هاي نيمه شب بود . در مسلخ بندگي كمترين رسم عشق را قربان شدن معنا كردي و در خرامان تنهائيت ، در بستر برگ‌هاي سبز ايثار ، گل نغمه­ی زخم‌هاي نوراني را با ترانه­ی فطرات درشت مرواريد سرودي و تو در اوج سكوت ، عطر اقاقي‌هاي فرداي سپيد را در ترنّم رويش روزهاي شجاعت و مردانگي پراكندي .

رفتن آغاز عاشقانه بودن است ؛ براي تو كه زندگي برايت سراسر انتظار بود ؛ انتظار ديرين شهادت … و گذشتي همچون ابر از فراز آسمان­خراش‌هاي اسم و رسم ؛ از فراز قلّه‌ها كه رو به هر چه قدرت و مقام ، قد كشيده بود . مي‌دانستي كه بهار هجرت تو ، شكفتن سبز زندگي خواهد بود . آن دمي كه بر سينه‌ها آتش افكندند ، تو را شوق پرواز بي‌قرار كرد ؛ بغض تنهائيت شكست و انوار عقيق زخم‌هايت ، گيسوان فيروزه‌اي مهتاب را رنگين كرد.  زيباتر از عشق چيزي نديدي و بالاتر از عشق ، چيزي نخواستي كه عشق روح تو را به تموج وا مي‌داشت و قلبت را به جوشش … ؛ اين بود كه زيستن و هم‌نشيني با خاكيان را تاب نياوردي و قدم بر چشم آسمان گذاشتي . اين همه صداقت را از كدام كوچه برداشتي و با خود آوردي؟ اين همه سادگي را از كدام چشمه به ارث بردي؟ در پهن‌دشتي كه تو را براي هميشه در آغوش فشرد ، گل‌ها همچنان سرافراز مي‌رويند و اينك دهلاويه ، تنها يك ماهيّت جغرافيايي نيست ؛ بلكه زيارتگاهي است براي سرداران زمين ما و شاعران به پاس آن همه خوبي‌هاي صميمانه‌ات ، مرثيه‌هاي خود را با داغ تو آغاز مي‌كنند و با داغ تو به پايان مي‌رسانند .

بايد در انتها به خدا مي‌رسيدي كه جز خدا را نمي‌ديدي و نمي‌خواستي ؛ اين‌گونه بود كه خواستي در علم و دانش از همه برتر باشي تا دهان طعنه‌زنان را ببندي و به سنگ‌دلاني كه علم را بهانه كرده بودند و فخر را مي‌فروختند ، ثابت كني كه خاك پاي تو هم نخواهند شد و همه­ی آن تيره‌دلان مغرور و متكبر را به زانو درآوري و آن گاه خاضع‌ترين و خاشع‌ترين روي زمين باشي … .

هيچ واژه‌اي به توصيفت نمي‌نشيند كه همه­ی واژه‌ها كم آورده‌اند و قاصرند از بيان وصف تو كه تو عاشق بودي و همه چيزت را به پاي عشق آسماني نهادي و عاشق را چه كسي توان سرودن …  .

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(0)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.0 stars
(4.0)

موضوعات: عمومی, فرهنگی لینک ثابت

نظر از: صدرارحامی [عضو] 
  • الزهراءالمرضیه اصفهان
4 stars

یا علی(ع) رفتم بقیع اما چه سود
هرچه گشتم فاطمه(س) آنجا نبود
یا علی(ع) قبر پرستویت کجاست؟
آن گل صد برگ خوش بویت کجاست؟
هرچه باشد من نمک پرورده ام
دل به عشق فاطمه (س)خوش کرده ام
حج من بی فاطمه (س) بی حاصل است
فاطمه (س) حلال صدها مشکل است
شهادت جگرگوشه وریحانه پیامبربرهمگان تسلیت باد.

1392/01/24 @ 10:11


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علمیه طوبی بهبهان

اَلَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُم وَ حُسنُ مَئَابٍ
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • فصلنامه طوبی
  • فرهنگی
    • مشاوره
      • چگونگی رفتار با کودکان
    • عکس
    • شعرها و سروده ها
  • مطالب پژوهشی
    • دل نوشته
  • ویژگی های خانواده قرآنی
    • زن ، اشتغال و خانواده از دیدگاه اسلام
  • خبرها
  • لبخند
  • روایت
  • جلوه‌هایی از نور
  • پیام هفته
  • مناجات
  • آموزش
  • مسابقات
  • حکایات و داستان ها
  • چگونگی رفتار زنان با مردان و بالعکس
  • چکیده تحقیق پایانی
  • دینداری فاطمی
  • مناسبات
  • شهدا
  • پیامهای محرمی
  • پیامهای محرمی
  • نکته های شیرین زندگی
  • نکته های شیرین زندگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • خانه


مدرسه علمیه طوبی بهبهان

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس