مدرسه علمیه طوبی بهبهان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرمایند :

 

أنسک النّاس نسکاً أنصحهم جیباً و أسلمهم قلباً لجمیع المسلمین .

استوارترین شخص نسبت به سیره و تعالیم اسلامی ، کسی است که نسبت به دوستان خیرخواه باشد و قلب وی نسبت به مسلمین پاک­تر باشد .

                                                     (بحار / 71 / 338)

میلاد حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)

15 تیر 1390 توسط طیبی

ولادت حضرت ابوالفضل العباس

 

یک جرعه آفتاب/عباس در آیینه کلام معصومین(علیهم‌السلام)
به کوشش: محمدکاظم بدرالدین
” در یکی از رؤیاهای صادقه آمده که پیامبر اکرم(ص) به عباس(ع) فرمود: «خداوند چشمت را روشن گرداند. تو باب­الحوائج هستی. از هر که خواستی شفاعت کن».[105]

” در آن هنگام که علی(ع) در بستر شهادت بود، عباس را طلبید و او را به سینه­اش چسبانید و فرمود: «به زودی در روز قیامت چشمم به وجود تو روشن می­گردد».[106]

” روایت شده: وقتی که روز قیامت برپا می­شود، پیامبر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین علی(ع) می­فرماید: به حضرت زهرا(س) بگو برای شفاعت و نجات امت چه داری؟ علی(ع) پیام پیامبر را به حضرت فاطمه(س) ابلاغ می­کند. حضرت فاطمه(س) در پاسخ می­فرماید: «ای امیرمؤمنان! دو دست بریده پسرم عباس برای ما در مورد مقامِ شفاعت کافی است».[107]

” نیز نقل شده که سیدالشهدا(ع) پس از گریستن شدید خطاب به قمر بنی­هاشم(ع) فرمود: «برادرم! خداوند پاداش نیک به تو بدهد. تو در راه خدا به طور کامل جهاد کردی».[108]

امام سجاد(ع) می­فرماید: «برای عباس در پیشگاه خداوند بزرگ، مقامی است بس ارجمند که همه شهیدان در روز قیامت به آن مقام حسرت می­برند».[109]

امام صادق(ع) می­فرماید: «عموی ما عباس(ع) ـ پسر علی(ع)ـ بینشی تیز و دقیق و ایمانی محکم و استوار داشت. در رکاب برادرش با دشمنان جهاد کرد و به خوبی از عهده آزمایش الهی برآمد و به مقام شهادت رسید».[110]

اشاره/شکفتن «ماه»
محمدکاظم بدرالدین
زمین مدینه، با نیم­نگاه خورشید، روشنایی می­گرفت و تابش طلایی آفتاب، جمعه،چهارمین روز شعبان سال 26 هجری را نوری دیگر می­بخشید. بلور دل­های شیفتگان امیرالمؤمنین علی(ع)، لبریز از شور و عشق می­شد و کوچه­های بنی­هاشم، آغوش خود را به روی زائران خانه حضرت می­گشود. چهره علاقه‌مندانِ اهل بیت را شبنم شادی فراگرفته بود و برای دیدار نورسیده مولای خویش، بر یکدیگر پیشی می‌گرفتند. «ماه» تازه در مدینه طلوع کرده بود. شور و هلهله، خانه علی(ع) و فاطمه کلابیه را فراگرفته بود. ام­البنین، قنداقه عزیز خود را تقدیم علی(ع) کرد. امام، فرزند دلبند خود را به سینه چسبانید. بُهت و حیرت، نگاه اطرافیان را ربود و همگان از پیوند «مهر» و «ماه»، لب به تبریک گشودند.

چون نسیم اذان و اقامه بر روان پاک و سپید طفل فرونشست، امام(ع) با واژه­ای مهرآفرین و روح­افزا، نام فرزند خود را بیان فرمود: «عباس»؛ یعنی شیر بیشه شجاعت و قهرمان میدان نبرد.[111]

در دامان علی(ع)
عباس، در خانه­ای ولادت یافت که بر خاک قرار داشت؛ ولی از افلاک برتری یافته بود؛ خانه­ای که فرشتگان با خضوع و خشوع در آن فرود می­آمدند؛ محلّ نزول اسرار هدایت بود و آغوش مهربان آن، پناهگاه هر پناهنده و امید هر امیدوار به شمار می­رفت. عباس در کودکی، زورق­نشین دریای بی­کرانه معرفت بود و چون ماه تابان، از خورشید وجود پدر نور می­گرفت. با فِراستی چشمگیر و دقتی فراوان، خوشه­چین خرمن حقایق ولایت بود و از بلندای بینش امام، بهره­های بسیار می­برد. علی(ع)، عباس را به کشاورزی، تقویت روح و جسم، تیراندازی و شمشیرزنی تعلیم و عادت داده بود. این عباس است که گاهی در کنار پدر مشغول کشاورزی و باغ­داری در نخلستان­هاست و زمانی احادیث و برنامه­های اسلامی در مسجد به دیگران می­آموزد و گاهی به تهی‌دستان و بینوایان کمک می­کند.[112]

همراه و همراز امام مجتبی(ع)
دوران خلافت امام مجتبی(ع) بسیار کوتاه بود. ایشان مدت شش ماه و چهار روز در کوفه خلافت کرد. امام مجتبی(ع) با دیدن بی­وفایی یاران، برای حفظ جان و ناموس افراد بی­گناه، ازحکومت کناره گرفت و حضرت عباس نیز با پیروی از ایشان سکوت کرد.[113] عباس در طول دوران امامت امام حسن(ع) با همه توان، در رکاب یاوری او بود. دراین دوران، به جهت مخالفت­ها و دشمنی­هایی که معاویه و کارگزاران پلیدش درباره امام حسن(ع) به عمل می­آوردند و خطر آنان همواره حضرتش را تهدید می­کرد، عباس به شدت در نگهبانی برادرش می­کوشید. عباس، در دوران امامت امام مجتبی(ع) «باب­الحوائج» شیعیان بود. مستمندان را از الطاف و عنایت برادر خویش بهره­مند می­ساخت. گرسنگان را سیر می­کرد و برهنگان را می­پوشانید. نیازمندان و پرسش­گران، به درِ خانة امام حسن(ع) می­آمدند و نیازهایشان را به عباس می­گفتند. در همه موارد، قمر بنی­هاشم، مشکلات آنان را با برادرش امام حسن در میان می­گذاشت و فرمان­ برادر را درباره آنان اجرا می­کرد. نیز آن­گاه که تیغ تیز دشمن، وجود امام حسن را گلچین کرد و دشمنان پلید، پیکر پاک حضرت را تیرباران کردند، غیرت و رشادت علوی، قبضه شمشیر عباس را به حرکت درآورد؛ اما او سخنانِ امام خود را یاد آورد و پیروی محض از امام که سرلوحه زندگی درخشانش بود، او را به خویشتن­داری فراخواند.[114] امام صادق(ع) در آغاز زیارت­نامه ایشان می­فرماید: «سلام بر تو ای بنده نیکوکار و فرمانبر خدا و پیامبر خدا و مطیع امیرالمؤمنین(ع) و حسن(ع) و حسین(ع)».[115]

گفتار مجری
دریای ادب
یکی از ارزش­های والای انسانی و اسلامی، رعایت ادب و فروتنی در برابر افرادی است که در مقایسه با انسان دارای برتری باشند. علی(ع) در ضمن سفارش به فرزندش امام حسن(ع) در فراگیری ادب فرمود: «یا بُنَیَّ! اَلْاَدَبُ لِقاحُ­العَقلِ، وَ ذَکاءُ­القَلبِ و عُنوانُ­الفَضلِ؛ پسرم! ادب، بارورشدن عقل و بیداری قلب و سرفصل فضیلت و ارزش است.»[116] و نیز فرمود: «لا میراثَ کَالأَدَبِ؛ هیچ ارثی ارزشمندتر از ادب نیست».[117]

حضرت عباس(ع) نیز از همین مکتب درخشان، درس ادب آموخته بود.

روایت شده که عباس، بی­اجازه در کنار امام حسین(ع) نمی­نشست و اگر پس از اجازه می­نشست، مانند عبد خاضع، دوزانو در برابر مولایش می­نشست.[118] کانَ کَالعَبدِ الذلیل بَینَ یدَیِ الوَلیِّ الجَلیلِ؛ عباس همچون برده­ای حلقه به گوش در برابر امام(ع) بود.[119]

عباس(ع)، هرگز امام زمان خوبش را برادر نمی­گفت؛ بلکه همواره به امام حسین می­فرمود: سیدی و مولای؛ یا اباعبدالله؛ یابن رسول­الله؛ جز در مورد آخرین ساعت عمر، در لحظه شهادت، که صدا زد، «برادر، برادرت را دریاب».[120]

هنگام ظهور برترین ادب و احترام قمر بنی­هاشم، هنگام ورود او به شریعه بود. لحظه­ای که دست در آب فروبرد تا کام تشنه خود را جرعه­ای بنوشاند، ناگاه یاد عطش مولای خود نمود و بی­درنگ آب از دست خود فروریخت و تشنه از شریعه خارج شد.[121]

 

 

□

ایمان و وفا سایه بالای تو بود

ایثار علی نقش به سیمای تو بود

گر لب نزدی به آب دریا عباس

دریای ادب میان لب­های تو بود[122]

شعر
ماه بنی­هاشم

سعید بیابانکی

کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف

تاک­وش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلف

کیست این راز پریشانی من در موهاش

تکیه­گاه سر شوریده من بازوهاش

کیست این عطر غزل می­وزد از پیرهنش

ای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش

این که می­خندد و می­خواند و می­رقصد و مست

می­رود بوی خوش پیرهنش دست به دست

نازپرداز همه نازفروشان زمین

ساقی، اما ز همه تشنه­لبان تشنه­ترین

نشئه­افزای دل و جان خماران مستی­ش

دستگیر همه خسته­دلان بی‌دستی‌ش


کیست این سروقدِ تشنه­لبِ مشک به دوش؟

این‌که بی­اوست چراغ شب مستان خاموش ؟

این‌که آتش لب و دریا دل و مشکین کُلَه است؟

کیست این شب همه شب ماه شب چارده است؟

گره واکردن از آن زلف سیه لازم نیست

حتم دارم که به جز ماه بنی­هاشم نیست

رزیتا نعمتی

کوتاه و گویا
میلاد اباالفضل(ع)، ماهتاب شب­های غریبی حسین(ع) و اسوه باشکوه جانبازی مبارک باد!

“

اباالفضل، آیه­ای­ست برای معنی سوره ایثار که از حرمت اسمش، درهای آسمان گشوده خواهدشد.

“

عباس(ع)، چراغ خانه اهل بیت(علیهم‌السلام) در شب­های بی­پناهی تاریخ است.

“

السلام علیک، ای کهکشان سوخته! سوسوی ستاره حضور تو در شب میلادت مبارک باد!

“

ای ماه بنی­هاشم! چه باشکوه در روز میلادت، فرشتگان بر قداست دست­هایت بالافشانی و هلهله می‌کنند!

“

عباس، زلالی زمزم، صفای مروه، عطش اسماعیل و جهاد نفس در رمی‌جمرات است که بی­عشق او کعبه دل، حاجی ندارد.

یا باب­الحوائج! امروز که آفتاب میلاد تو، آفتابگردان جان­ها را به سمت تو مایل کرده است، ما را دریاب!

“

عباس(ع)، زیباترین منظره بردباری است که می­توان از پنجره ایمان به آن نظر افکند.

“

عطش اباالفضل، نماد زنده نگه داشتن تشنگی به ذات الهی است و این عطش، با اقتدا به عباس ممکن می­شود.

“

مبارک باد میلادت، ای آن که از ابتدا، فراتِ چشم­هایت در کنار دشت کربلای پیشانی تو، به تیر عشق حسین نشسته بود!

“

عبّاس، شمعی است که زندگی در شعله­های آن، روشنی­بخش هر دو جهان است.

“

امشب، چلچله­هایی از نور در خانه علی، بشارت حلول ماه قبیله را می­دهند؛ مژده طلوع اباالفضل(ع).

اباالفضل(ع)، اسوه پایمردی، مفهوم هم­دردی، تقوای پنهانی و سلوکی عرفانی­ست.

برای اباالفضل­گونه­شدن، باید از دریچه چشمان حسین(ع)، جهان را نگریست.

مبارک باد میلاد بزرگ علم­دار کربلا، نگین درخشان عاشورا، آمیزه لطافت و استقامت، عباس(ع)!

پی نوشت:
[105] . محمدمهدی المازندرانی الحائری، معالی السّبطین، تبریز، ناشر: حاج سیداکرم قُرَشی، بازار صفی، چاپ قدیم، ج1،‌ صص 276 و 277.

[106] . همان، ص277.

[107] . معالی­السبطین فی احوال­السبطین الإمامین الحسن و الحسین، ج1، ص276.

[108] . همان.

[109] . بحارالانوار، ج44، ص298.

[110] . سید محسن الأمینی، اعیان­الشیعه، تحقیق: حسن الأمینی، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ج7، ص430.

[111] . احمد لقمانی، سپهسالار عشق، مرکز تحقیقات اسلامی جانبازان، زمستان 76، چ 1، صص17 ـ 19. با تلخیصِ اندک.

[112] . محمد محمدی­اشتهاردی، پرچم­دار نینوا، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1378، چ 2، ص44.

[113] . ابوالفضل هادی­منش، ماه در فرات، مرکز پژوهش­های اسلامی صدا و سیما، 1381، چ 1، ص49.

[114] . سپهسالار عشق، ص47، با تغییرو تصرف اندک.

[115] . کامل­الزیاره، ص258.

[116] . ارشادالقلوب دیلمی، ص160.

[117] . نهج­البلاغه، حکمت 54.

[118] . محمد محمدی اشتهاردی، پرچمدار نینوا، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1378، چ 2، ص43.

[119] . امیرحسین علیقلی، هفتاد و دو درس زندگی از سیره عملی حضرت ابوالفضل­العباس، انتشارات عابد، چ 2، ص44.

[120] . همان.

[121] . سپهسالار عشق، ص101.

[122] . سیدرضا مؤید خراسانی، از آینه ایثار، ص63.

 

 

 نظر دهید »

شهربانو کیست ؟

14 تیر 1390 توسط طیبی

شهربانو كيست؟ آيا همسر امام حسين(ع) است، مادر امام سجاد(ع) است؟

 

السلام علی الحسین

اصل داستان كه يزدگرد دختري به نام شهربانو يا نام ديگر داشته و به افتخار عقد زناشويي حسين بن علي(ع) و مادري امام سجاد(ع) نائل شده باشد، از نظر مدارك تاريخي سخت مشكوك است. مورخين عصر حاضر عموماً در اين قضيه تشكيك مي‏كنند و آن را بي‏اساس مي‏دانند. مي‏گويند در ميان همة مورخين، تنها يعقوبي جمله‏اي دارد به اين مضمون كه گفته است: مادر علي بن الحسين(ع) «حرار» دختر يزدجرد بود و حسين(ع) نام او را غزاله نهاد. ادوارد براون از كساني است كه داستان را مجعول مي‏داند. كريستن سن نيز قضيه را مشكوك تلقي مي‏كند. سعيد نفيسي در تاريخ اجتماعي ايران آن را افسانه مي‏داند.اينكه گفتيم پيوند زناشويي امام حسين(ع) با دختر يزدگرد مشكوك است از نظر تاريخ است، ولي در پاره‏اي از احاديث اين مطلب تأييد شده است.
بنابراین برای پاسخ به سوال مذکور که از سه بخش تشکیل شده است باید با دقت به مطالعه در زوایای زندگانی شهربانو (ملكة المدينه و بانوى شهر) از زمان تولد تا وفات بپردازیم تا به این سوالات پاسخ می دهم.
در مورد تاریخ تولد این بانو تحقیقی نشده است و اما در مورد نیاکان و خاندان ایشان و اینکه آیا او دختر یزد گرد است یا نه چند نظريه وجود دارد:
الف) ساسانى بودن;
ب) كابلى بودن;
ج) سيستانى بودن;
د) سندى بودن . (1)
دانشورانى چون: يعقوبى (متوفاى 281 ق). ، محمد بن حسن صفار قمى (متوفاى 290 ق). ، كلينى (متوفاى 329ق). ، شيخ صدوق (متوفاى 381ق). و شيخ مفيد (متوفاى 413ق). - با وجود اختلاف در نام وى - او را دختر يزدگرد سوم (آخرين پادشاه ساسانى) دانسته‏اند .
عده‏اى نيز «نام پدر شهربانو» را اين گونه معرفى كرده‏اند:
1 . سبحان.
2 . سنجان.
3 . نوشجان.
4 . شيرويه . (2)
گوناگونى اقوال و ابهامات تاريخى، بيانگر «تحريف در گزارش وقايع‏» مى‏باشد . از اين رو باید به «نقد علمى‏» اخبار پرداخته و به نتيجه مطلوبى رسيد .لذا با توجه به اختلاف در اقوال وجه مشترك و مورد قبول را مى‏توان در يك عبارت گنجانيد; يعنى «شهربانو، دختر يكى از بزرگان و سرشناسان ايران‏ زمين مى‏باشد .»
قابل توجه است كه عالمان و پژوهشگران برجسته‏اى چون «شهيد مطهرى‏» بر شاهزاده بودن وى، اشكالاتى وارد ساخته‏اند; به طورى كه آن استاد شهيد فرموده است: «… اگر از زوايه تاريخ بنگريم، اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسين عليه السلام و ولادت امام سجاد عليه السلام از شاهزاده‏اى ايرانى، مشكوك است …» (3)
اصل مطلب در مورد ایشان برمی گردد به داستان اسارت شهربانو و ورود او به کشور های اسلامی . دربارة‌ اصل‌ جريان‌ مي‌توان‌ گفت‌، از جمله‌ رخ‌دادهاي‌ تاريخي‌ است‌ كه‌ دربسياري‌ از منابع‌ روايي‌ و تاريخي‌ ديرينه‌ ثبت‌ شده‌ است‌ و از شهرتي‌ بهره‌ور است‌ كه‌ باقرائن‌ و شواهد جانبي‌ به‌ شكل‌گيري‌ آن‌ اطمينان‌ حاصل‌ مي‌گردد.بسياري‌ از مورخان‌ ومحدثان‌ شيعه‌ و سني‌ اصل‌ جريان‌ را نگاشته‌اند كه‌ به‌ برخي‌ از ديرينه‌ترين‌ و معتبرترين‌آنهابه‌ ترتيب‌ تاريخ‌ اشاره‌ مي‌شود.مانند نصر بن‌ مزاحم‌، (در گذشت‌ 212) و محمد بن‌سعد، (درگذشت‌ 230) و قاضي‌ نعمان‌، (درگذشت‌ 263) و يعقوبي‌، (درگذشت‌ 282) ومحمد بن‌ حسن‌ صفار، (درگذشت‌ 290) و طبري‌، (درگذشت‌ 310).و ابن‌ اَبي‌ ثلج‌بغدادي‌، (درگذشت‌ 325) و كليني‌، (درگذشت‌ 329) و حسن‌ بن‌ محمد، (درگذشت‌378) و صدوق‌، (درگذشت‌ 381) ومفيد، (درگذشت‌ 413) و محمد بن‌ جرير رستم‌طبري‌ امامي‌، (درگذشت‌ در قرن‌ پنجم‌) و فتال‌ نيشابوري‌، (درگذشت‌ 508) وزمخشري‌، (درگذشت‌ 528) و علامة‌ طبرسي‌ (امين‌ الاسلام‌)، (درگذشت‌ 548) و ابن‌شهرآشوب‌، (درگذشت‌ 588) و سبط‌ ابن‌ جوزي‌، (درگذشت‌ 666) و ابن‌ خلكان‌(درگذشت‌ 681) و ابوالفتح‌ اربيلي‌، (درگذشت‌ 693) و علامة‌ حلي‌، (درگذشت‌726) و شهيد اول‌ (شهادت‌ 786) و ابن‌ صباغ‌ مالكي‌، (درگذشت‌ 855)، نويسندگان‌ و محققان‌ قرن‌ هشتم‌ به‌ بعد نيز به‌ همين‌ منوال‌ اصل‌ جريان‌ را ثبت‌و آن‌ را پذيرفته‌اند.(4) اين‌ منابع‌ روايي‌ و تاريخي‌ را به‌ سه دستة‌ عمده‌ مي‌توان‌ تقسيم‌ نمود:
الف) به اسارت افتادن وى در دوره خلافت عمر بن خطاب .
ب) فرستادن وى و خواهرش به نزد عثمان از سوى والى خراسان .
ج) فرستادن دختران يزدگرد به حضور امام على عليه السلام توسط كارگزار حضرت .
با توجه به اين تعارض، به بررسى هر يك از گزارش‏هاى تاريخى مى‏پردازيم .
الف‌: جريان‌ نخست‌ كه‌ در بسياري‌ از منابع‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد اين‌ است‌ كه‌ دردوران‌ عمر كه‌ ايران‌ به‌ دست‌ مسلمانان‌ فتح‌ شد،دو تن‌ از دختران‌ يزدگرد، به‌ اسارت‌مسلمانان‌ درآمدند و به‌ مدينه‌ منتقل‌ شدند كه‌ در اين‌ باره‌ مي‌نگارند:
موقعى كه اسراى ايران در مدينه بر عمر بن خطاب وارد شدند، شاه‏زنان كه ديد مسجد پر از جمعيت است و خليفه مسلمين تند به او نگاه مى‏كند، صورت خود را پوشانيد و به سبب شدت ناراحتى، فرياد زد: «سياه باد روزگار هرمز كه فرزندانش اسير شدند!» × خليفه كه به زبان فارسى آشنايى نداشت، گمان كرد كه شاه‏زنان وى را دشنام مى‏دهد، خشمگين شد . در اين هنگام، امام على عليه السلام با ترجمه سخن او به عربى، خشم عمر را فرو نشانيد . خليفه تصميم گرفت دختران شاه ساسانى را همچون ديگر اسيران جنگى، به مزايده بگذارد; اما امام على عليه السلام به او چنين گوشزد كرد كه: بر اساس فرمايش و سيره پيامبر صلى الله عليه و آله بايد به «بزرگ زادگان‏» اكرام و احترام نمود . (5)
در ادامه اين ماجرا و چگونگى آزادى آنان، چند قول وجود دارد:
الف) عمر تصميم گرفت آنان را بفروشد، امام على عليه السلام فرمود: طريقه فروش آنها چنين است كه قيمت هر يك را بايد مشخص ساخت تا هر مسلمانى هر كدام را كه خواست، خريدارى كند .
پس از تعيين بهاى دختران، امام آنان را خريدارى كرد .
ب) امام فرمود: بر طبق سيره رسول‏خدا صلى الله عليه و آله آنها را نمى‏توان فروخت‏بلكه مختارند يكى از مسلمانان را به عنوان همسر خود برگزينند و از سهميه غنيمت و بيت‏المال آن مسلمان به شمار آيند . (6)
ج) امام در حضور جمعيت فرمود: «من نصيب خودم را از اسيران، در راه خدا آزاد كردم .» بنى‏هاشم نيز سهام خودشان را به اميرمؤمنان عليه السلام بخشيدند، آنگاه حضرت عرض كرد: «خدايا! شاهد باش كه آنچه بنى‏هاشم از نصيب خود به من بخشيده‏اند، من همه آنان را فى سبيل‏الله بخشيدم .»
مهاجرين و انصار پس از مشاهده اين صحنه زيباى معنوى، با مسرت و علاقه‏اى خاص عرض كردند: يا على! ما نيز حقمان را در اختيار تو مى‏گذاريم . از اين رو، امام يكبار ديگر خداوند را گواه مى‏گيرد كه پس از قبول كردن سهام مسلمانان، دختران اسير را در راه خدا آزاد نموده است . اما خليفه دوم با ناراحتى خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام گفت: چرا تصميم مرا درباره اسيران عجم برهم زدى؟ چه قصدى از اين كار داشتى؟ آن حضرت مجددا يادآور شد كه: اين اسيران به «اسلام‏» علاقه‏مند و مايل هستند و روش پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بود كه بزرگان هر قوم و خاندانى را محترم مى‏داشت .
عمر بن خطاب بعد از شنيدن كلام مستدل امام على عليه السلام، گفت: اكنون من هم سهم خود را و بقيه آنچه را كه به غنيمت مسلمانان درآمده، همه را به تو بخشيدم . در اينجاست كه اميرمؤمنان عليه السلام آخرين مرحله «آزادى‏» شاهزادگان ايرانى را با اين گفتار به اجرا مى‏گذارد:
«خدايا! گواه باش كه آنچه او به من بخشيد، پذيرفتم و آنها را در راه تو آزاد ساختم .» (7)
ب‌: جريان‌ دوم‌ مربوط‌ به‌ دوران‌ خلافت‌ عثمان‌ است‌ كه‌ عبدالله بن‌ عامر كريزعامل‌ عثمان‌ در خراسان‌ دو تن‌ از دختران‌ يزدگرد را اسير مي‌كند و به‌ حضور عثمان‌ درمدينه‌ مي‌فرستد.وي‌ يكي‌ از آن‌ دو را به‌ حسن‌ مجتبي‌(ع) وديگري‌ را به‌ حسين‌(ع)بخشيده‌ و هر دو در حال‌ زايمان‌ رحلت‌ مي‌نمايند.بر اساس‌ اين‌ نقل‌، كفالت‌ علي‌ بن‌الحسين‌(ع) را بعد از رحلت‌ مادر، ديگر كنيزان‌ امام‌ حسين‌ عهده‌دار مي‌شوند. (8)
ج‌: جريان‌ سوم‌ كه‌ جزييات‌ آن‌ در بسياري‌ از منابع‌ آورده‌ شده‌ است‌،مربوط‌ به‌ زمان‌اميرالمؤمنين‌(ع) است‌. شيخ مفيد، فتال نيشابورى و فضل بن حسن طبرسى اين گونه روايت كرده‏اند:
وقتى اميرمؤمنان عليه السلام به خلافت و حكومت رسيد، حريث‏بن جابر حنفى را به عنوان كارگزار خود به مشرق زمين اعزام كرد . وى پس از مدتى، دو نفر از دختران يزدگرد را به دست آورد; لذا آنان را نزد اميرمؤمنان عليه السلام فرستاد . آن حضرت، شهربانو (شاه‏زنان) را به حسين عليه السلام بخشيد - كه زين‏العابدين عليه السلام از او متولد شد - و ديگرى را به محمد بن ابى‏بكر بخشيد - كه از وى قاسم به دنيا آمد - لذا اين دو مولود، پسرخاله يكديگر هستند . (9)
آقاى مقرم مى‏گويد:
«بر هيچ انديشمندى پوشيده نيست كه روايت‏شيخ مفيد، فتال و طبرسى … به حقيقت نزديك‏تر است; زيرا امام سجاد عليه السلام بدون اختلاف، در زمان خلافت جدش اميرمؤمنان عليه السلام متولد شد و سه سال با آن حضرت بود .» (10)
به عقيده آقاى مقرم: «هيچ‏كدام از اين دو روايت (فرستادن شاهزادگان به حضور عثمان و امام على عليه السلام)، دلالت‏بر اين ندارد كه اين دو بانو به اسيرى گرفته شده باشند . و شايد علاقه آنها به مسلمانان موجب شده بود كه واليان بتوانند به آنها دست‏يابند .» (11)
دكتر شهيدى در اين خصوص مى‏گويد:
«با اين دو روايت، مشكل زمان - كه در روايت كافى ديده مى‏شد - برطرف شده و استبعاد فاصله ازدواج و تولد امام عليه السلام نيز از ميان رفته است . اما اين روايت نيز درست‏به نظر نمى‏رسد; چه نام حريث‏بن جابر در شمار كارگزاران على عليه السلام ديده نمى‏شود .»
وى سپس اسامى كارگزاران حكومت علوى در خراسان و عدم اسارت دختران يزدگرد را، به تفصيل بيان كرده است . (12)
معروف‌ترين‌ داستان‌ كه‌ قراين‌ فراوان‌ آن‌ را تأييد مي‌نمايد،جريان‌ نخست‌ است‌. ولي گذشته از عدم انطباق مضمون اين روايت با تاريخ، در سند اين روايت دو نفر قرار دارند كه اين روايت را غيرقابل اعتماد مي‏كند: يكي ابراهيم بن اسحاق احمري نهاوندي است كه علماي رجال او را از نظر ديني متهم مي‏دانند و روايات او را غيرقابل اعتماد مي‏شمارند، و ديگر عمرو بن شمر است كه او نيز كذّاب و جعّال خوانده شده است.(13) و اين‌ نكته‌ را نبايد از نظر دور داشت‌ كه‌ تنها مشهور بودن‌ يك‌ موضوع‌ تاريخي‌ و يافقهي‌ دليل‌ قطعي‌ بر اعتبار آن‌ نمي‌تواند باشد. چه‌ بسيار از شهرت‌هايي‌ كه‌ بي‌ پايه‌ بوده‌ وبسياري‌ بدون‌ پژوهش‌ آن‌ را باور نموده‌اند كه‌ نقد و پژوهش‌ بي‌ پايگي‌ آنها را بر همگان‌شفاف‌ مي‌نمايد. به‌ اين‌ منظور گفته‌ مي‌شود:رب‌ شهرة‌ لا اصل‌ لها.«چه‌ بسيار شهرت‌هاكه‌ بي‌پايه‌ هستند». در عين‌ حال‌ اگر شواهد جانبي‌ شهرت‌ را تأييد نمايد، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ از مجموع‌ آنها اطمينان‌ و بلكه‌ يقين‌ حاصل‌ شود،آن‌ گاه‌ چنين‌ شهرتي‌ از ارزش‌ برخوردار بوده‌ و درصورتي‌ كه‌ چنين‌ اطميناني‌ فراهم‌ شود، نمي‌توان‌ با شبهه ‌افكني‌ اين‌ اطمينان‌ را زدود ودر آن‌ ترديد ايجاد نمود.
با توجه به این مطلب که آثار روايي‌ و تاريخي‌ براي‌ امام‌ حسين‌(ع) پنج‌ همسر نام‌ مي‌برند كه‌ شش‌ فرزند ازاو به‌ دنيا آورده‌اند،
1 - «ليلا» دختر ابي‌ مرّة‌ بن‌ غروة‌،مادر علي‌ اكبر كه‌ در كربلا به‌ شهادت‌ رسيد.
2 - «حرار» (آزاده‌) يا غزاله‌ و يا شهربانو دختر يزدگرد كه‌ مادر علي‌ بن‌ الحسين‌؛يعني‌ امام‌ سجاد، مي‌باشد.
3 - «رباب‌» كه‌ مادر يك‌ پسر به‌ نام‌ عبدالله رضيع‌ (بر سر زبان‌ها معروف‌ به‌ علي‌اصغر) كه‌ در آغوش‌ پدر در كربلا هدف‌ قرار گرفت‌ و شهيد شد و نيز مادر دختري‌ به‌ نام‌سُكَينه‌ است‌ كه‌ در فاجعه‌ كربلا به‌ اسارت‌ درآمد.
4 - «ام‌ اسحاق‌» دختر طلحة‌ بن‌ عبيدالله كه‌ مادر دختري‌ به‌ نام‌ فاطمه‌ است‌.
5 - «قضاعية‌» مادر جعفر كه‌ در زمان‌ حضرت‌ درگذشت‌. (14)
و در مورد مادر امام سجاد هم با بررسى منابع تاريخى و روايى، اين اسامى را مى‏توان به دست آورد:
ام‏سلمه، بره، جهان بانويه، جهان شاه، حرار، خوله، سلافه، سلامه، شاه زنان، شهربان، شهربانو، شهربانويه، شهرناز، شه‏زنان، غزاله، فاطمه و مريم .
در منابع اهل سنت، بر نام‏هاى سلافه، سلامه و غزاله تاكيد شده; در حالى كه در كتابهاى شيعى، نام «شهربانو» بيشتر آمده است . اين نام را مى‏توان در قديمى‏ترين منابع اماميه يافت ; از جمله: بصائرالدرجات و اصول كافى . (15)
و نيز منابع متقدم تاريخى و روايى مانند يعقوبى (متوفى 281 ق)
V}تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 303.{V، محمد بن حسن قمى‏V}تاريخ قم، ص 195.{V، كلينى (متوفى 329 ق)V}اصول كافى، ج 2، ص 369.{V، محمد بن حسن صفار قمى (متوفى 290 ق)V}بحارالانوار، ج 46، ص 9.{V، شيخ صدوق (متوفى 381 ق)V}عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 128.{V و شيخ مفيد (متوفى 413 ق)V}الارشاد، ص 492.{Vاو را دختر يزدگرد دانسته‏اند، هر چند در نام او اتفاق نظر ندارند. و شیخ عباس قمی هم در منتهی الآمال مادر حضرت امام سجاد عليه السلام را شهربانو دختر يزدگرد پادشاه ایران می داند. (16)
قضاوت در مورد ديدگاه‌ بيشتر مورخان‌ و محدثان‌ _ بر اين‌ بنيان‌ كه‌ يكي‌ از همسران‌ امام‌ حسين‌(ع)؛ يعني‌ مادر علي‌ بن‌ الحسين‌(ع) ازشاهزادگان‌ ايراني‌ بوده‌ است‌. و بر اساس‌ منابع‌ معتمد، وي‌ دختر يزدگرد، آخرين‌ پادشاه‌ساساني‌ ايران‌ بوده‌ كه‌ به‌ اسارت‌ سپاه‌ اسلام‌ درآمده‌ و هنگامي‌ كه‌ به‌ مدينه‌ انتقال‌ مي‌يابد ._ را به خود شما وا گذار می کنیم.
بنابر این در باره تاریخ وفات شهربانو بنا بر اینکه شهر بانو مادر امام سجاد (ع) باشند می توان کفت:
از آنجا كه شهربانو در همان روزهاى آغازين ميلاد امام سجاد عليه السلام چشم از دنيا فروبسته است و تاريخ رحلت وى، با فاصله‏اى كوتاه، با تاريخ ولادت آن حضرت مقارن مى‏باشد; سزاوار است اقوال مورخان را درباره روز تولد امام (عليه السلام) يادآور شويم:
- پنجم شعبان.
- هشتم شعبان.
- نهم شعبان.
- يازدهم رجب.
- هشتم ربيع‏الاول.
- نيمه جمادى‏الاول.
- نيمه جمادى‏الثانى . (17)
به هر حال، شهربانو بعد از چند روز از تولد يگانه فرزندش و در همان دوره نفاس به علت‏بيمارى، رحلت كرد و پيكر مطهرش در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد و شهر مدينه به سوگ «بانويى مقدس‏» سيه‏پوش گرديد . (18)
متاسفانه در برخى از كتاب‏ها، تحريفاتى ديده مى‏شود كه فاقد ارزش علمى است; از جمله:
الف) حضور شهربانو در كربلا;
ب) غرق شدن و خودكشى شهربانو در رودخانه فرات;
ج) سوار شدن وى بر ذوالجناح يا اسبى ديگر و آمدنش به ايران و سرانجام غائب و پنهان گشتن او در كوه (كوه بى‏بى شهربانو شهر رى) .
قصه‏پردازان به انگيزه‏هاى مختلف، اين حكايات بى‏اساس را در ميان برخى كتاب‏ها و در بين عوام، چنان با آب و تاب وارد ساخته‏اند كه جايگزين وقايع تاريخى شده است . از اين رو پژوهشگران، هر يك به نوبه خود، به تجزيه و تحليل و نقد اين قبيل تحريفات پرداخته‏اند; همچون: شهيد مطهرى، شيخ ذبيح‏الله محلاتى و دكتر سيد جعفر شهيدى . (19)
و الله سبحانه‌ هو العالم‌.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
حماسه حسينى، شهید مطهری
زندگانى على بن الحسين (ع)، سيد جعفر شهيدى
زندگانى امام زين‏العابدين (ع)، عبدالرزاق مقرم
پاورقی:
1- برخى از منابع متقدم و متأخر ديدگاه‏هاى ديگرى مانند سيستانى بودن، سِندى بودن، كابلى بودن او را متذكر شده
2- زندگانى على بن الحسين (ع)، سيد جعفر شهيدى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، پنجم، 1373 ص‏11 و 12 / زندگانى امام زين‏العابدين (ع)، عبدالرزاق مقرم، ترجمه حبيب‏روحانى، آستان قدس‏رضوى، اول، 1374 ، ص 30.
3- خدمات متقابل اسلام و ايران، صدرا، قم، نهم، 1357 ،ص 120 - 134. / ناسخ التواريخ حضرت على بن الحسين السجاد (ع)، ج‏1، مؤسسه‏مطبوعات‏دينى، قم، ص‏13 - 16.
4- همسران‌ امام‌ حسين‌(ع) /حبيب‌ا… احمدي‌ (برگرفته از سایت تبیان)
5- زندگانى امام زين‏العابدين (ع)، ص 25
6- زندگانى امام زين‏العابدين (ع)، ص 28 و 29 .
7- همان، ص 29
8- همسران‌ امام‌ حسين‌(ع) /حبيب‌ا… احمدي‌ (برگرفته از سایت تبیان)
9- زندگانى امام زين‏العابدين (ع)، ص 24 .
10- همان، ص 29 .
11- همان، ص 24 و 25 .
12- زندگانى على بن الحسين (ع)، ص 20 - 22
13- مجموعه آثار شهيد مطهري ج14 / خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مطهري، صفحه122.(برگرفته از پاسخ قبلی)
14- همسران‌ امام‌ حسين‌(ع) /حبيب‌ا… احمدي‌ (برگرفته از سایت تبیان)
15- زندگانى على بن الحسين (ع)، ص 10 و 11.
16- شيخ عباس قمي، منتهي‏الآمال، انتشارات هجرت، قم، چاپ هشتم، 1374، ج 2، ص 31- 29 .
17- زندگانى امام زين‏العابدين (ع)، ص 39 و 40 .
18- امام سجاد; جمال نيايشگران، احمدترابى، آستان قدس رضوى، اول، 1373 ،ص‏17 .
19- حماسه حسينى، ج 2، چاپ : بيست و نهم، 1379 ، ص 182/ رياحين الشريعه، شيخ ذبيح‏الله محلاتى، ج 3، ص 13 .

 نظر دهید »

میلاد امام حسین (ع)

14 تیر 1390 توسط طیبی

 

میلاد امام حسین مبارک

 

 






تولد امام حسين

 

 








  پس از گذشت مدتى از ولادت حضرت مجتبى عليه‏السلام علائم و نشانه‏ها، نشانگر اين بود كه دومين فرزند گرانمايه‏ى «فاطمه» در راه است و آنگاه پس از شش ماه همانگونه كه پيامبر پيش از آن مژده‏ى آمدنش را داده بود، ديده به جهان گشود.
در مورد ولادت حسين عليه‏السلام از امام صادق آورده‏اند كه: روزى همسايگان بانوى باايمان «ام‏ايمن» نزد پيامبر آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! شب گذشته «ام‏ايمن» تا سپيده‏دم بيدار بود و مى‏گريست و همه‏ى ما را نيز ناراحت ساخته است.
پيامبر كسى را به خانه‏ى او گسيل داشت و او به محضر پيامبر شرفياب شد. آن حضرت به او فرمود: «ام‏ايمن»! خداى چشمانت را نگرياند! همسايگانت به من گزارش كرده‏اند كه تو سراسر شب گذشته را ناراحت و گريان بوده‏اى، چرا؟
پاسخ داد: اى پيامبر خدا! خوابى سخت و سهمگين ديدم و بخاطر آن تا سپيده‏دم گريه كردم. پيامبر فرمود: خوابت را برايم بازنمى‏گويى؟ بگو كه خدا و پيامبرش به پيام آن داناترند. «ام‏ايمن» گفت: اى پيامبر خدا! بيان آن برايم گران است.
پيامبر فرمود: آنگونه كه تو فكر مى‏كنى نيست، روياى خويش را بازگو.
آن بانوى باايمان گفت: «ديشب در عالم رويا ديدم كه برخى از اعضاء پيكر مقدس شما در خانه‏ى من افتاده است…»
پيامبر فرمود: خواب خوشى رفته‏اى و خواب نيكويى ديده‏اى. پيام خواب تو اين است كه دخت گرانمايه‏ام «فاطمه»، «حسين» را به دنيا خواهد آورد و تو هستى كه او را پرستارى و نگهدارى خواهى كرد و «حسين» همان پاره‏اى از وجود من است كه در خانه‏ى شما قرار مى‏گيرد.
آفرين خدا بر اين كودك نورسيده
اين جريان گذشت و پس از مدتى حسين عليه‏السلام از افق‏سراى امامت و رسالت طلوع كرد. «ام‏ايمن» او را در آغوش گرفت و نزد نياى گرانقدرش پيامبر آورد. آن حضرت حسين عليه‏السلام را از او گرفت و فرمود:
«آفرين خدا بر اين كودك نورسيده و بر او كه او را در آغوش فشرده و بسوى من آورده است.»
آنگاه فرمود: ام‏ايمن اين پيام آن رؤياى توست.
علاوه بر خواب «ام‏ايمن» همسر «عباس»، عموى پيامبر نيز خوابى نظير اين خواب ديده بود و پيامبر گرامى نيز پيشگويى فرموده بود.
لحظات ولادت حسين عليه‏السلام گروهى از بانوان مسلمان، از جمله صفيه، دختر عبدالمطلب و عمه‏ى پيامبر و نيز «اسماء بنت عميس» و «ام‏سلمه»… حضور داشتند. پس از طلوع خورشيد جهان افروز وجود حسين عليه‏السلام پيامبر فرمود: عمه! فرزندم را بياور!
صفيه عرض كرد: اى پيامبر خدا! تازه به دنيا آمده است و هنوز آماده نشده است…
پيامبر فرمود: خداوند او را پاك و پاكيزه ساخته است، بياور…
آنگاه فرشته‏ى وحى فرود آمد و به آن حضرت پيام خداى را تقديم داشت و خواست كه نام پسر دوم «هارون» را- كه به زبان عبرى «شبير» و به زبان عرب «حسين» گفته مى‏شد براى نوزاد مبارك برگزيند.
و از پى آن انبوهى از فرشتگان فرود آمدند و طلوع خورشيد وجود حسين عليه‏السلام را به نياى گرانقدرش تبريك گفتند و در همان ساعت، شهادت پرافتخارش را نيز به پيامبر خدا تسليت عرض كردند.
پيامبر گرامى فرزند دلبند خويش را گرفت، زبان مبارك را در كام او نهاد و او زبان وحى و رسالت را مكيد، به گونه‏اى گوشت بدنش از آن رويش كرد و استخوانهايش استوارى و استحكام يافت. و آورده‏اند كه حسين عليه‏السلام نه از مادر شير نوشيد و نه از هيچكس ديگر. علامه «بحرالعلوم» در اين مورد اينگونه سروده است:
لله مرتضع لم يرتضع ابدا
من ثدى انثى و من «طه» مراضعة
يعطيه ابهامه آنا فاونة…
خداى را! خداى را! كودك شيرخوارى كه هرگز از پستان بانويى شير ننوشيد و شيردهنده‏ى او به خواست خدا پيامبر خدا بود.
او گاهى انگشت شست و زمانى، زبان خويش را در كام آن كودك پرشكوه مى‏نهاد و از اين راه بود كه سازمان وجود او به اوج كمال رسيد.
درست هفتمين روز طلوع دومين اختر تابناك از افق سراى «فاطمه» بود كه پيامبر دستور داد، سر كودك را تراشيدند و به وزن موهاى سرش نقره در راه خدا انفاق گرديد و براى سلامتى او و سپاس به بارگاه خدا، قربانى شد.(1)


 






  1 ـ بحارالانوار، ج 43




 


 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 


 

 

 

 

 

 نظر دهید »

نسیم صبح

12 تیر 1390 توسط طیبی

 

 

 

 

 

1ـ آیا ایجاد شک و شبهه در مسائل اعتقادی صحیح است ؟

مسلّماً آن چه در ابتدا به نظر می رسد این است که شک در دین ، بد بوده و نشانه ی سیاهی قلب است ؛ زیرا هدف این است که انسان به یقین برسد . ایمان بایستی توأم با یقین باشد . ولی شک و شبهه در جایی که دالان و معبر خوبی برای رسیدن به ایمان و یقین باشد پسندیده است . ایمان چیزی است که انسان باید به آن دسترسی پیدا کند ، اما این ایمان از همان ابتدا در انسان وجود ندارد ، زیرا تا شک نکند به یقین نمی رسد . قرآن می خواهد که در اعتقادات وراثتی انسان شک ایجاد کند تا او را به یقین برساند . لذا می فرماید : « اَوَلَو کَانَ آبَاؤُهُم لَا یَعقِلُونَ شَیئاً وَ لَا یَهتَدُونَ » 1 ؛ « آیا بایست آن ها تابع پدران باشند درصورتی که آن ها بی عقل و نادان بودند » . 2

 

شهید مطهری می فرماید : « … اگر این تشکیکات وارد جامعه نشود خطر است . اگر وارد نشود کم کم مردم آن حالت دینی شان رو به تحجّر ، و نه تحجّر که رو به عفونت می رود . درست مثل آب کاملاً صافی که آن را در حوض قرار می دهیم و اگر مدّتی بماند می گندد . اگر در مردم یک حالت آرامشی باشد و بر معتقدات دینی و مذهبی تازیانه ی شک نخورد در آن صورت عوام پیشتاز آن معتقدات می شوند . وقتی عوام پیشتاز بشوند دائم از خودشان چیزی می سازند … » .

وقتی برخی شک ها نوعی بیماری است ، مانند شک کثیرالشّک در نماز ، وضو و سایر عبادات و طهارت و نجاست . این گونه شک ها و شبهه ها نوعی بیماری و مرض است . زیاد شک کردن نوعی بیماری است .

 

2ـ آیا خداوند ضمانت کرده شخص حقیقت جو را به حقیقت برساند ؟

انسان ها در دوران زندگی خود معمولاً از نظر شک و شبهه دچار بحران می شوند این جا است که انسان وضع حسّاسی پیدا می کند ، مخصوصاً هنگامی که با مجموعه ای از افکار و عقاید و آرای مخالف محیط خود و گاهی نیز با تبلیغات از راه های گوناگون مواجه گردد . لذا اگر واقعاً حقیقت جو باشد خداوند او را راهنمایی خواهد کرد . خداوند متعال می فرماید « وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنَا » و کسانی که در راه ما جهاد و کوشش کنند البتّه ما آن ها را به راههایمان هدایت خواهیم کرد . 3

ولی این بدان معنا نیست که علماء و دانشمندان هیچ وظیفه ای ندارند بلکه وظیفه ی سنگینی بر دوش آنان است و باید به هر نحو ممکن توجیه گر عقلایی شک ها و شبهه ها باشند تا مردم خصوصاً نسل جوان به سرمنزل یقین برسند .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1. سوره ی بقره / 170             2. فصلنامه مطهّر ، شماره صفر ، ص 34 و 35              3. سوره ی عنکبوت / 69

 

3ـ وظیفه ی ما در برابر شبهه ها چیست ؟

برخی معتقدند انسان در هر سن و معلوماتی که باشد بی هیچ قید و شرطی می تواند به هر سخنی گوش فرا دهد . اینان به آیه ی شریفه ی « فَبَشِّر عِبَادَ الَّذِینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَهُ » تمسّک می کنند . در صورتی که آیه ی شریفه در مورد اندیشمندان و صاحب نظرانی است که قدرت و توان تشخیص قول احسن را دارد نه هر کسی ، در هر سن و سال و سطحی از معلومات می تواند این چنین باشد چنان که در ادامه ی آیه ی شریفه می فرماید : « اُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَیهُمُ اللهُ وَ اَولَئِکَ هُم اُولِی الاَلبَاب » 1 آنان کسانی

 

هستند که خدا هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان مغز و عقلند .

بنابراین تا وقتی که انسان اعتقادهایش را از منابع موثّق و معتبر محکم نکرده و قدرت پاسخگویی به شبهات را ندارد نباید در این وادی قدم بگذارد . انسان باید زمان شناس باشد . برای حال و آینده اش برنامه ریزی کند نه این که بنشیند و هنگامی که با شبهات بنیان کن و تبلیغات مسموم رو به رو شد به فکر چاره ای بیفتد بلکه مانند واکسنی که برای پیشگیری امراض به کودکان تزریق می کنند ما نیز با طرح شبهات و جواب آن ها به طور فشرده اطّلاعی از آن ها داشته باشیم تا هنگام مواجهه با مخالفان خود را نباخته و توان جوابگویی را داشته باشیم . امام صادق (علیه السّلام) فرمود : العَالِمُ بِزَمَانِهِ لا تَحجَم عَلَیهِ اللّوابِس ؛ 2 کسی

 

که زمان شناس است شبهات بر او هجوم نخواهد آورد .

 

4ـ چه آثار و فوائدی بر بحث از مهدویّت در این زمان مترتّب است ؟

برخی بر این گمانند که طرح و بررسی موضوع مهدویّت در این زمان امری بی فایده است ؛ زیرا این موضوع مربوط به آینده ی بشریّت است و آینده و اتّفاقات آن امری است مجمل و مبهم . اما آن چه وظیفه ی ماست این که به تکالیف خود در عصر و زمان خود عمل کنیم زیرا هر عصر و زمانی مقتضیّات خود را می طلبد . 3

 

پاسخ :

بحث از مهدویّت در این عصر و زمان آثار و فوائدی دارد که به برخی آن ها اشاره می کنیم :

1. آرمان قیام و انقلاب مهدی (علیه السّلام) یک فلسفه ی بزرگ اجتماعی ، اسلامی است . این آرمان بزرگ گذشته از این که الهام بخش ایده و راهگشای به سوی آینده است ، آیینه ی بسیار مناسبی است برای شناخت آرمان های اسلامی . 4

2. نوید به برپایی حکومت جهانی و اسلامی ارکان و عناصر مختلفی دارد که برخی فلسفی و جهانی است و جزئی از جهان بینی اسلامی است و برخی اقتصادی و برخی اجتماعی است و برخی انسانی یا طبیعی می باشد .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سوره ی زمر / 18                 

2. اصول کافی ، ج 1 ، ص 27 ، ح 29             


3. المهدی المنتظر ، دکتر عداب محمود محش ، ص 214

4. قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه ی تاریخ ، شهید مطهری ، ص 57

 

انسان می تواند با الگو پذیری از برنامه های جامع و فراگیر حضرت در عصر ظهور به     آرمان های واقعی اسلام نزدیک شود .

3. از آن جهت که وقت تشکیل حکومت امام زمان (علیه السّلام) مشخّص نیست و هر لحظه می تواند زمان ظهور باشد ، لذا وظیفه داریم نظری به مباحث مهدویّت و ظهور کرده و خصوصیّات عصر ظهور و وظایف خود در آن عصر را بدانیم .

4. رسیدن به حکومت جهانی توحیدی در عصر ظهور شرایطی دارد که برخی از آن ها به دست خود بشر حاصل می گردد . لذا بر ماست که آرمان های اصیل اسلامی در عصر ظهور را بدانیم تا بتوانیم هر چه بهتر در نزدیک شدن آن سهیم بوده و زمینه ساز ظهور حضرت باشیم .

5. بحث از مهدویّت تنها از اموری نیست که مربوط به آینده ی بشریّت باشد بلکه بحث از امامت و مهدویّت است ، بحث از این که در هر زمانی باید امام معصومی موجود باشد ، خواه حاضر و مشهور و خواه غایب و پنهان تا حجّت ها و بیّنات خداوند باطل نگردد .

و لذا در روایات اسلامی از رسول خدا می خوانیم : مَن مَاتَ وَ لَم یَعرِف اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مَیتَهً جَاهِلِیَّهً ؛ هرکس بمیرد و پیشوای زمان خود را نشناسد مرده است از نوع مردن زمان جاهلیّت .

بحث از مهدویّت ، بحث از غیبت و فلسفه ی آن و آثار و برکات وجود امام در این عصر غیبت است .

و لذا بحث از مهدویّت و از وظایف و تکالیف شیعه در عصر غیبت است .

 

 

 

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سوره ی زمر / 18                 

2. اصول کافی ، ج 1 ، ص 27 ، ح 29             

3. المهدی المنتظر ، دکتر عداب محمود محش ، ص 214

4. قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه ی تاریخ ، شهید مطهری ، ص 57

 

 

 


منبع : موعودشناسی و پاسخ به شبهات ، علی اصغر رضوانی

 نظر دهید »

فصلنامه طوبی

08 تیر 1390 توسط طیبی

با عرض سلام و تبریک به مناسبت عید مبعث .

از حضور گرم شما و دیدار دوباره شما مسرور و خوشحالیم .

دو مطلب قبل (مناجات نامه و منشور سعادت) ، بخش هایی از فصلنامه طوبی بودند که در بهار 90 ، به چاپ رسید . ان شاء الله در روزهای آینده  قسمت های جالب و خواندنی دیگری از این فصلنامه را خواهید دید .

با تشکر. به امید دیدار .

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • ...
  • 45
  • ...
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علمیه طوبی بهبهان

اَلَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُم وَ حُسنُ مَئَابٍ
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • فصلنامه طوبی
  • فرهنگی
    • مشاوره
      • چگونگی رفتار با کودکان
    • عکس
    • شعرها و سروده ها
  • مطالب پژوهشی
    • دل نوشته
  • ویژگی های خانواده قرآنی
    • زن ، اشتغال و خانواده از دیدگاه اسلام
  • خبرها
  • لبخند
  • روایت
  • جلوه‌هایی از نور
  • پیام هفته
  • مناجات
  • آموزش
  • مسابقات
  • حکایات و داستان ها
  • چگونگی رفتار زنان با مردان و بالعکس
  • چکیده تحقیق پایانی
  • دینداری فاطمی
  • مناسبات
  • شهدا
  • پیامهای محرمی
  • پیامهای محرمی
  • نکته های شیرین زندگی
  • نکته های شیرین زندگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • خانه


مدرسه علمیه طوبی بهبهان

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس