مدرسه علمیه طوبی بهبهان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرمایند :

 

أنسک النّاس نسکاً أنصحهم جیباً و أسلمهم قلباً لجمیع المسلمین .

استوارترین شخص نسبت به سیره و تعالیم اسلامی ، کسی است که نسبت به دوستان خیرخواه باشد و قلب وی نسبت به مسلمین پاک­تر باشد .

                                                     (بحار / 71 / 338)

آیا شما عادت دارید از مردهای زندگی‌تان ، مردهای بدی بسازید ؟

31 فروردین 1392 توسط طیبی

شما زنان ، آگاهانه یا ناآگاهانه با رفتار خاصی که با مردهای زندگی‌تان دارید ، آنان را تضعیف کرده و از آنها افراد بدی می‌سازید .

در اینجا منظور این نیست که تمامی مشکلات روابطتان تقصیر خود شماست و یا اینکه رفتار شماست که بد است و یا اینکه مردها نیازی به تغییر ندارند . آنچه در اینجا سعی در بیان آن داریم ، این است که نحوه‌ی رفتارِ ما زن‌ها با مردها پنجاه درصد از مشکل را تشکیل می‌دهد .

بسیاری از رفتارهایی که به ما آموزش داده‌اند تا زنانِ مهربان و آکنده از عشق و محبّتی باشیم ، درست همان رفتارهایی هستند که برای روابط ما با مردها مضرّ و مخرّب هستند .

البتّه چنین نیست که ما این اشتباه‌ها را آگاهانه مرتکب می‌شویم . این الگوهای رفتاری برخی از ماست که به وسیله‌ی مادران ، مادربزرگ‌ها و مادرِ مادربزرگ‌هایمان آموزش داده شده است ؛ امّا هنگامی که این عادت‌ها و روش‌ها را در دنیای امروزی به کار می‌بریم ، احساس بدی به ما زن‌ها می‌دهند و باعث می‌شوند مردهای زندگی‌مان رفتار بدی با ما داشته باشند .  

پنج اشتباه بزرگ که زنان در رابطه با مردان مرتکب می‌شوند :

1.        1. زنان در حق مردان ، مادری می‌کنند و با آنان مانند بچّه رفتار می‌نمایند .

2.        2. زنان خود و ارزش‌هایشان را زیر پا می‌گذارند و در مقایسه با مردها ، خودشان را در مقام دوم قرار می‌دهند .

3.        3. استعدادها و توانایی‌های خود را دست کم می‌گیرند و یا گاهی اوقات آن را مخفی می‌کنند .

4.       4. زنان از موضع ضعف برخورد می‌کنند .

5.        5. زنان هنگامی که نیازهایشان را از مردها مطالبه می‌کنند ، به مانند دختربچّه‌ها رفتار می‌نمایند .

 

 

منبع : کتاب رازهایی درباره مردان که هر زنی باید آنها را بداند ، نوشته باربارا دی آنجلیس ، ترجمه هادی ابراهیمی ، تهران ، انتشارات نسل نواندیش

 

 1 نظر

می‌رسد آن روز موعود ظهور

28 فروردین 1392 توسط طیبی

می‌رســد آن روز موعــودِ ظهــور          می‌تپد در سینه دل با شوق و شور

دیــده مشتــاق تماشا می‌شـود          قلب عاشق می‌شود سنگ صبور

ذکر یا مهـدی چـو آید بر لبم          لحظه‌هایم می‌شود پر رنگ نور

چون دعای العجل خوانم به دل          می‌کنم شعر حضورت را مرور

سر کنـم دوران سبـز انتظـار          تا رسد لحظه‌ی شیریـن حضور

چشمـــه چشمـــه اشتیـاقــت در دلــم          چشم و دل ، گوش و زبان هم جفت و جور

 

 

 

لیلا خوشبخت (طلبه پایه سوم)

 2 نظر

دل نوشته‌ای برای بانوی دو عالم

27 فروردین 1392 توسط طیبی

 

 

در کوچه‌های غمبار مدینه ، دوان دوان به سوی سرای نور و حکمت دویدم و از آنجا صدای آه و ناله بلند شد و طفلان مولا در پی مادر بزرگوار خود ، گریان و نالان ، همچون رودی اشک‌ریزان بودند . آنگاه با نگاه خسته و غم‌آلود خود ، به خانه بازگشتم .

و حال بانو جان ! با دلی خسته و غم‌آلود ، با این تندبادهای روزگار ، در کنج خانه‌ی خود به نظاره‌ی بوته‌ای سبز نشستم . آنگاه از او پرسیدم چرا دیگر چشم‌های من قدرت نظاره بر این گستره‌ی هستی را ندارد . جواب داد : زیرا هستی دیگر آن عشق و مهر و محبّت کافی را ندارد . گفتم : چرا گوش‌های من ، صداهای طاقت‌فرسای باد و باران این دیار را ندارد . گفت : زیرا صدای انسان‌ها در کنج خانه‌ها خاموش شده و در زیر فرسنگ‌ها خاک ، صداهای آنها به فراموشی رفته است . گفتم : پس چرا زبان دیگر نیروی مدح و ستایش دوستان و نیکان را ندارد ؟ گفت : زیرا اندیشه‌ها و افکار آنها در زیر پوستینی از جامه‌های زیبا و خانه‌های بر آسمان برافراشته به خواب رفته و آنها هر کدام در تار و پود این زندگی هستند و هر روز با طلوع خورشید درخشان بیدار شده و با غروب آن به خواب می‌روند . پس بانوی من ! دیگر از کوچه‌ها و پشت‌بام‌های خانه‌های سر به فلک کشیده‌ی ما بوی مهر و محبّت رخت بربسته و بوی نان داغِ مادر ، دیگر به مشام ما نمی‌رسد و هر روز که کوچه‌های شهر را می‌پیمایم ، زنانی از جنس خود را می‌بینم که موها را افسون و چشم‌ها را سرمه‌گون و لب‌ها را رژگون کرده‌اند و امّا از آن چادر خاکیت چه خبر ؟

هرچه دوان دوان از پسِ کوچه‌ها به این طرف و آن طرف رفتم و بر پشت‌بام‌ها به نظاره نشستم و به تماشا پرداختم تا که شاید چشمم به آن نماد اقتدار و عزّت زن مسلمان بیفتد ، خبری نبود !! نمی‌دانم چرا کسی نیست که از آن مهر و محبّت همیشگی و از صدای تکبیرگویان مسجدها که در قدیم‌ها از سیل مردم به گوش ما می‌رسید ، ندایی به ما برساند و مژده‌ی آنها را به ما بدهد .

بانوی من ! هر روز که چه ظلم‌ها و فسادهایی در این دیار خاکی بر مردم مظلوم و ستمدیده وارد می‌شود و ما نظاره بر صداهای توپ و تانک می‌باشیم و بعد از سال‌ها هنوز هم انقلاب فلسطین پابرجاست و صهیونیسم و آمریکای جنایتکار ، سلاح خشم و نفرت خود را بر سر مردم فرو می‌ریزند . امّا می‌دانم که روزی خواهد آمد و با آمدنش همچو نوری سبز در سر تا سر این جهان ، عدالت و نیکی گسترش می‌یابد و توطئه‌ها و آشوب‌های همه‌ی جنایتکاران و فاسدان و زورگویان به خودشان باز خواهد گشت و از خانه‌های عشق ما ، بیش از پیش ، بوی مهر و محبّت و عشق و صفا طنین‌انداز خواهد شد . به امید آن روز !

 

              طلبه پایه دوم (نرگس آچاک پور)

 2 نظر

به مناسبت تشییع پیکر شهیدان

24 فروردین 1392 توسط طیبی

عاشق را چه كسي توان سرودن

نویسنده : حنانه صادقي

 

چمران!

نامت را در صف مشايعان شمع شهيد ، در هجوم بيداد روزها و دلتنگي‌هاي ساليان ستم شناختم ؛ تو را مصطفينام نهادند تا نماد برگزيدگي‌ات را بر واماندگان ، در تصوير خويش عيان سازند و بر بلنداي قامت ، خلقتي از شولاي سرخ عشق پوشاندند تا غزل‌خوان سرود سيمين رهايي باشي .

… و تو اي سالار عشق ! بي تشويش هزار آيا و بي وسواس هزار امّابا ظلم و ستم ، مردانه ستيز كردي و ظالم را مغلوب و ميزان حقّ و باطل شدي تا دروغگويان و مصلحت‌طلبان و غرض‌ورزان را رسوا كني و خداوند تو را اشك آفريد كه همچون باران بر نمك­زار وجود انسان بباري ، تو را فرياد آفريد كه همچون رعد در ميان طوفان حوادث بغرّي … و تو اي سلامت ، پويا ! اي كرامت بي‌مرز ! به زمين تشنه­ی خوزستان باريدي و آن ستون فرسوده را از گل‌هاي سرخ شهادت لبريز كردي .

خاك خوزستان ، اگر خنديد و گندم داد ؛ از تو بود اي بزرگ باران‌ساز ! نه نيزه­ی نم باد شرجي دشت‌هاي خوزستان و نه تازيانه‌هاي رگبار چلّه‌هاي كردستان نتوانستند عشق مقدّست را از تو بگيرند و از شوق رفتن بازدارندت ، امّا هر روز آفتابي ، دلتنگي غروب را نيز با خود خواهد آورد و در چشم‌ به هم زدني ، شعر ماندن به پايان مي‌رسد . آن روز عقربه­ی زمان بر بستر سياهي آرميد و خورشيد در چنبر سكوت فرو خفته بود ؛ تو در هودجي از توبه ، دست خود را گرفتي و تا خدا بردي . به خود احرامي از خطر بستي و چون آذرخش در سينه­ی شب تابيدي … و تو بودي و سحر و صخره و صحرا و … گلبانگ تشنه­ی مسلسل‌ها ، سنگستان‌هاي سوزان و كوهستان‌هاي بي‌جان در زير باران ؛ گام‌هايت ، خرمن خرمن نرگس رويانده و غريو مهربانيت ، بر بام بي‌انتهاي عشق ، كوكبه‌اي از طراوت آويخت .

روزي كه به خون خويش غلتيدي ، چفيه­ی مردان فلسطيني سرخ شد و عطر خونت تا كربلا پيچيد و مسجدالاقصي ، پژواك آخرين مناجات تو را با طنين كبوتران حرم تا بي‌نهايت آبي ، تا نهايت عرش پرواز داد . آن زمان كه در صور و صيدا ، تل ‌زعتر و شتيلا و … ، خوزستان و كردستان ، رشته‌هاي ستم بر سينه‌­ی خونين چكاوك‌ها ، مستانه مي‌رقصيدند ؛ در مجلس شعب ابي‌طالب از شوق وصل جانان ، گريبان چاك مي‌زدي و در غبار ارغواني خاكستر خمپاره‌ها ، در پرنياني لاله‌گون ، نافله­ی سبز پرواز را به نجوا مي‌نشستي.

مصحف گلگون حياتت ، منشور تحقّق آفتاب بود و زخم‌هاي صد زبان پيكرت ، سكوت رفتنت را پژواك زمزمه‌اي سرخ نمود و تو اي هميشه غريب ! با همه­ی بزرگي در زمين ، آن­قدر كوچك زيستي كه شاپرك‌ها هم تو را نفهميدند . بر بلنداي نمازت در حريم سحر با سپيده همدوش بودي و چشم‌هايت سرشار از سجده‌هاي نيمه شب بود . در مسلخ بندگي كمترين رسم عشق را قربان شدن معنا كردي و در خرامان تنهائيت ، در بستر برگ‌هاي سبز ايثار ، گل نغمه­ی زخم‌هاي نوراني را با ترانه­ی فطرات درشت مرواريد سرودي و تو در اوج سكوت ، عطر اقاقي‌هاي فرداي سپيد را در ترنّم رويش روزهاي شجاعت و مردانگي پراكندي .

رفتن آغاز عاشقانه بودن است ؛ براي تو كه زندگي برايت سراسر انتظار بود ؛ انتظار ديرين شهادت … و گذشتي همچون ابر از فراز آسمان­خراش‌هاي اسم و رسم ؛ از فراز قلّه‌ها كه رو به هر چه قدرت و مقام ، قد كشيده بود . مي‌دانستي كه بهار هجرت تو ، شكفتن سبز زندگي خواهد بود . آن دمي كه بر سينه‌ها آتش افكندند ، تو را شوق پرواز بي‌قرار كرد ؛ بغض تنهائيت شكست و انوار عقيق زخم‌هايت ، گيسوان فيروزه‌اي مهتاب را رنگين كرد.  زيباتر از عشق چيزي نديدي و بالاتر از عشق ، چيزي نخواستي كه عشق روح تو را به تموج وا مي‌داشت و قلبت را به جوشش … ؛ اين بود كه زيستن و هم‌نشيني با خاكيان را تاب نياوردي و قدم بر چشم آسمان گذاشتي . اين همه صداقت را از كدام كوچه برداشتي و با خود آوردي؟ اين همه سادگي را از كدام چشمه به ارث بردي؟ در پهن‌دشتي كه تو را براي هميشه در آغوش فشرد ، گل‌ها همچنان سرافراز مي‌رويند و اينك دهلاويه ، تنها يك ماهيّت جغرافيايي نيست ؛ بلكه زيارتگاهي است براي سرداران زمين ما و شاعران به پاس آن همه خوبي‌هاي صميمانه‌ات ، مرثيه‌هاي خود را با داغ تو آغاز مي‌كنند و با داغ تو به پايان مي‌رسانند .

بايد در انتها به خدا مي‌رسيدي كه جز خدا را نمي‌ديدي و نمي‌خواستي ؛ اين‌گونه بود كه خواستي در علم و دانش از همه برتر باشي تا دهان طعنه‌زنان را ببندي و به سنگ‌دلاني كه علم را بهانه كرده بودند و فخر را مي‌فروختند ، ثابت كني كه خاك پاي تو هم نخواهند شد و همه­ی آن تيره‌دلان مغرور و متكبر را به زانو درآوري و آن گاه خاضع‌ترين و خاشع‌ترين روي زمين باشي … .

هيچ واژه‌اي به توصيفت نمي‌نشيند كه همه­ی واژه‌ها كم آورده‌اند و قاصرند از بيان وصف تو كه تو عاشق بودي و همه چيزت را به پاي عشق آسماني نهادي و عاشق را چه كسي توان سرودن …  .

 1 نظر

فضیلتی ناگفته از فضائل « بانوی دو عالم »

21 فروردین 1392 توسط طیبی

به نظر می‌رسد بسیاری از ما باید در چگونگی رویکرد خود به اهل بیت (علیهم السّلام) تجدید نظر کنیم . تجدید نظری که می‌تواند جهت زندگانی ما را به عنوان پیروان آن بزرگان ، دگرگون بسازد . متأسّفانه یکی از جنبه‌های مورد غفلت از زندگانی حضرت سیّده النّساء زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) جنبه‌ی علمی آن بانوی مکرّمه است .

امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) می‌فرمایند : « زنی خدمت حضرت صدّیقه کبری (سلام الله علیها) آمد و عرضه داشت : مادر ضعیفی دارم که در مورد نمازش دچار شبهه و سؤال شده است و مرا برای حلّ آن به محضر شما فرستاده است . حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پاسخ وی را فرمودند . امّا آن زن تا ده سؤال پرسید و حضرت جواب همه‌ی آنها را بیان کردند . پس از سؤال و جواب‌ها ، آن زن شرمنده شد و عرض کرد : من باعث زحمت برای شما فرزند رسول الله نشوم ! امّا حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند : هر مسئله‌ای برایت پیش آمد بیا و از من بپرس ! آیا اگر کسی یک روز و در قبال یکصد هزار دینار اجیر شود تا بار سنگینی را به پشت بام ببرد ، آیا این عمل برای او سنگین و ناگوار است ؟ آن زن پاسخ داد : خیر ! حضرت فرمودند : مزد من در برابر هر مسئله‌ای که از من پرسیده شود ، بیشتر از وزن مرواریدهایی است که فاصله‌ی زمین تا عرش را پر کرده است . پس شایسته است سؤالاتی که از من پرسیده می‌شوند اصلاً باعث زحمت و ناخوشی من نشود » .

آری حدیث فوق یادآور آن فرمایش شگفت‌آور امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) است که فرمودند : « هر چه می‌خواهید از من بپرسید چون حضرت صدّیقه طاهره (سلام الله علیها) فرمودند : هر چه برایت رخ داد بیا و بپرس » . از سوی دیگر این حدیث حقّاً و انصافاً و با تأکیدی رسا ، اهمّیّت تعلیم و تعلّم را در دین اسلام بیان می‌کند .

آری ! اصولاً یکی از خواصّ دین حق ، همین است که اوّلاً از روابط بین ظاهر (دنیا) و باطن (آخرت) پرده بر کَنَد ؛ یعنی اثرات عالم شهادت بر عالم غیب را اعلان کند . ثانیاً به فعّالیّت‌های آدمی قداست بخشد و ثالثاً در نتیجه‌ی آن دو کار ، انسان‌ها را به سمت قلّه‌های کمال و وارستگی به حرکت درآورد .  

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 50
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علمیه طوبی بهبهان

اَلَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُم وَ حُسنُ مَئَابٍ
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • فصلنامه طوبی
  • فرهنگی
    • مشاوره
      • چگونگی رفتار با کودکان
    • عکس
    • شعرها و سروده ها
  • مطالب پژوهشی
    • دل نوشته
  • ویژگی های خانواده قرآنی
    • زن ، اشتغال و خانواده از دیدگاه اسلام
  • خبرها
  • لبخند
  • روایت
  • جلوه‌هایی از نور
  • پیام هفته
  • مناجات
  • آموزش
  • مسابقات
  • حکایات و داستان ها
  • چگونگی رفتار زنان با مردان و بالعکس
  • چکیده تحقیق پایانی
  • دینداری فاطمی
  • مناسبات
  • شهدا
  • پیامهای محرمی
  • پیامهای محرمی
  • نکته های شیرین زندگی
  • نکته های شیرین زندگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • خانه


مدرسه علمیه طوبی بهبهان

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس