مدرسه علمیه طوبی بهبهان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

تقدیم به اولین شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان شهید احسان فتحی

26 دی 1394 توسط طیبی

بسم رب الشهداء والصدیقین

 

تقدیم  به اولین شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان

 

غروب یک روز که خورشید آخرین شعله های خود را بر آسمان تابید و رفت تا که سیاهی شب پدیدار شود و همه جا با غروب خورشید تیره و تار شد ، با خبر شهادتش همه جا را همراه با بوی خوش آشنایی فرا گرفت و با غربتی که از سرزمین دور آورد نسیم خوش معنوی در دل خاکیان بیدار شد ، ولی هاله ای از غم بر رخ مردم این مرز وبوم نشاند .

آری ، او رفت تا از حرم بانوی عشق و ادب حضرت زینب (س) دفاع کند وپرچم بیداری و استواری اسلام را در سر تاسر دنیا به پا دارد وبه زورگویان و ظلم ستیزان بگوید که حق همیشه پابرجاست ، و عدالت همیشگی و جا ودان است .

شهید فتحی عزیز ! پرستوی پرکشیده در آسمان شهادت و بیداری ، آنگاه که عزم سفر کردی و راه عشق  و دفاع  از حرم  بی بی را انتخاب کردی ، کبوتران برای تو به پرواز درآمدند و بلبلان بر درخت سبز اسلام سرود بیداری را خواندند و پرستوهای مهاجر ، معنویت وعشق تو را ، به راه حق به ارمغان آوردند ، زنان و مردان میهن اسلامی  به خود بالیدند که جوانیت ، عشق به زندگی ومادیات را ، زیر پا  گذاشتی  و کوله بار سنگین مهر و وفا را بر دوش کشیدی و راه برادرت را ادامه دادی ، تا آنگاه که در سرزمین جهاد برای دفاع از حرم در برابر آماج تیرهای دشمن قرار گرفتی و شربت شیرین شهادت  را چشیدی !

مادرت ، که  سالها بود هجر جوان خونین بال خود را بر دوش می کشید  و خاطرات شیرین نوجوانی وجوانی او را هر روز مرور می کرد و برایش تازگی داشت ، با  دیدن تو ای احسان دلاور ! چشم  به  آینده  می دوخت  و روزهای خوشی را با تو سپری می کرد تا که  شاید  روزی  رخت  دامادی را برتن تو ببیند ، و لبخند  شیرین  زندگی  را  بر  لبان خود جاری کند .

آنگاه که رفتی و به سوی آسمانها و ملکوت اعلی پیوستی ، کبوتر خیالش برای دیدن رخت دامادیت  پرکشید و همراه  با شهادتت از صبا بوی گل رز به مشامش رسید و        اشک هایش جاری شد ، اما  سوی  دیگر  می داند که چراغ راهت همچنان ادامه دارد و افتخار شهادت  تو تا ابد برایش ماندگار خواهد شد .

شهید  قهرمان ! آنگاه که همراه برادرت شهد شهادت را نوشیدید  و  پرنده ی  عشق خیال خود را با بانگ شهادت امضاء کردید و با افتخار هر  چه  تمام تر به مردم این مرز  و بوم   می گویم ، که از سرزمین ، عفاف ، وعزت خود دفاع کنید وعزم خود را برای دفاع از حرم بانوی اسلام حضرت زینب (س) به کار گیرید .

باشد که با  ریختن  خون  جوانانی  همچون  شما  سلحشوران  باغیرت  و با  ایمان  ، روزی به تماشای شکست ابرقدرتهای داخلی وخارجی ، سرکوب داعش منافق و نظاره گر پرچم بیداری وآزادگی توسط منجی عالم بشریت مهدی موعود در سرتاسر دنیا باشیم .

                                                        امین یارب العالمین …

نرگس آچاک پور ،پایه پنجم

 نظر دهید »

حجاب

23 خرداد 1394 توسط طیبی

خون ریزی شدیدی داشت , داخل اتاق عمل , دکتر اشاره کرد که
چادرم را در بیاورم تا راحت تر مجروح را جابه جا کنم ؛
مجروح گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده گفت:
” من دارم میرم تا تو چادرت رو در نیاری “ چادرم در مشتش بود که شهید شد……
به یاد مردانی که نه فقط خواهران و مادران خودشان را جز ناموس خودشان می دانستند بلکه تمام دختران این سرزمین را جز لاینفک ناموس خودشان می دانستند و
در این راه …

 

 1 نظر

لحظاتی با شهدا

04 آذر 1393 توسط طیبی

 

جراحی با پیچ گوشتی

سال 1366 وارد جهاد سازندگی شدم. بهمن ماه همان سال از طریق جهاد به جبهه غرب اعزام شدم و در عملیات والفجر 10 که در منطقه غرب مریوان انجام شد، شرکت کردم. حاج آقا کارنما فرمانده و آقای فتوت مسئول ستاد بودند. مسئولیت بچه های پشتیبانی، باز کردن راه برای شروع عملیات بود. راه که باز شد و نیروها به منطقه رسیدند، هواپیماهای عراقی حمله کرده و شروع به ریختن بمب خوشه ای کردند. حاج آقا کارنما مجروح شد و علی میرزا ابراهیمی ترکش خورد. هر چه اصرار کردیم او به بیمارستان نرفت و خودش با پیچ گوشتی ترکش ها را از بدنش خارج کرد.

او خودش به تنهایی، هم بیمار بود و هم پزشک و هر گاه به عمل جراحی احساس نیاز پیدا می کرد، ابزار کارش را که عموما پیچ گوشتی، انبردست، چاقو و وسایلی از این دست بودند، آماده می کرد و در یک چشم به هم زدن، ترکش ها را بیرون می کشید و روی زخم ها را می بست. علی مردی قوی و با ایمان بود. او با وجودی که زخمی بود، حاضر نشد به عقب برگردد و در چند عملیات دیگر نیز شرکت کرد تا سرانجام به شهادت رسید. 

 

 1 نظر

هدیه کوچک

11 آبان 1392 توسط طیبی

به بهانه 13 آبان

میگفت می خوام یه هدیه بفرستم جبهه ، بخاطر کوچیکیش که ردش نمی کنید؟؟؟                                                                                    همه همدیگر رو نگاه کردند و گفتند نه قبول میکنیم . حالا چی هست هدیه ات ؟!

به نوجوان سیزده چهارده ساله ای اشاره کرد و گفت : پسرم !!!

شادی ارواح طیبه شهدا خصوصا نوجوانان عرصه جهاد فی سبیل الله و سلامتی مادران وشیرزنان شهدا صلوات

 

 نظر دهید »
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علمیه طوبی بهبهان

اَلَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُم وَ حُسنُ مَئَابٍ
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • فصلنامه طوبی
  • فرهنگی
    • مشاوره
      • چگونگی رفتار با کودکان
    • عکس
    • شعرها و سروده ها
  • مطالب پژوهشی
    • دل نوشته
  • ویژگی های خانواده قرآنی
    • زن ، اشتغال و خانواده از دیدگاه اسلام
  • خبرها
  • لبخند
  • روایت
  • جلوه‌هایی از نور
  • پیام هفته
  • مناجات
  • آموزش
  • مسابقات
  • حکایات و داستان ها
  • چگونگی رفتار زنان با مردان و بالعکس
  • چکیده تحقیق پایانی
  • دینداری فاطمی
  • مناسبات
  • شهدا
  • پیامهای محرمی
  • پیامهای محرمی
  • نکته های شیرین زندگی
  • نکته های شیرین زندگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • خانه


مدرسه علمیه طوبی بهبهان

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس