اماما ... 19 بهمن 1391 توسط طیبی آمدى، تا روزهايمان رنگ سربلندى بگيرد و دستهاىمان بوى لبخندهاى آشتى. آمدى، تا پشت آن همه شبهاى طولانى، طعم روز را فراموش نكنيم و به زيارت آفتاب برويم. آمدى، تا پيروزى، فانوس شبهاى بىچراغى ما باشد و لبخند، عطر خوش آزادىمان. تو كه آمدى، زمستان در برفهاى ناتمامش آب شد و بهار، در سينههاى ما شكوفه زد. تو آمدى، تا طنين حقيقت، از برجهاى سر به فلك كشيده تاريخ، به گوش برسد. تو آمدى، تا «جاء الحق و زهق الباطل»، دوباره ترجمه شود. تو آمدى، تا هيبت كاغذى سر سپردگان طاغوت، در جهنمى از آتش، خاكستر شود. تو آمدى و بهشت زهرا، در سرخى خونهاى به ناحق ريخته شده، دوباره تپيد. تو آمدى و با آمدنت، فرودگاه مهرآباد، آبادانى ايران را با بالهاى كبوترهاى سپيد نامهرسان، به همه جاى جهان، مخابره كرد. تو آمدى و نفسهاى مسيحايىات، كالبدهاى مرده را حياتى دوباره بخشيد. مطلب قبلیمطلب بعدی