سرایندهی گلی گم کردهام
در زمان کودکی ما یک سید نورانی در تبریز بود به نام آقا سید حسین کهنموئی ؛ خیلی فاضل و مجهول القدر بود . من نوجوان بودم و در مجلس شرح صحیفه سجادیه اش شرکت می کردم . طبع شعر داشت که در آن گاهی به ریاضی و گاهی به رجائی تخلّص می نمود . اشعار دلنشین و خالصانه ای می گفت که بسیار زود در شهرهای مختلف پخش میشد ، خیلی اخلاص داشت !
این شعر معروفی که زبان حال زینب بعد از شهادت حضرت ابی عبدالله (علیه السلام ) است ، مال همین سید است :
گلی گم کردهام می جویم اورا به هر گل می رسم میبویم او را
اگر یابم گلم را در گلستان به آب دیدهگان میشویم او را
اسرار حق
هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
برای این شعر در عربی معادلی پیدا کردم از اشعار قرن ششم قمری که گوید :
سَقَونی وَ قَالُوا لا تُغَنِّ وَ لَو سَقَوا جبالَ حُنینٍ مَا سَقَونِی لَغَنَّت
” به من شراب آشامیدند و گفتند تغنی و آواز خوانی نکن و اگر آنچه را که به من دادند به کوههای حنین آشامیده بودند ، آن کوهها به ترنم و تغنی در می آمدند “
محبت بر اساس معرفت
شیخ الرئیس ابو علی سینا در کتاب « اشارات » جملهی بسیار بلندی در علم خداوند به ذات اقدس و محبتش به ذات خویش دارد :
« بالاترین شادمان نسبت به چیزی ، ذات اقدس پروردگار - که اول حقیقی است – نسبت به خودش می باشد ؛ زیرا او پردرک ترین موجودات نسبت به پر کمال ترین موجودات است » ک
از اینجا استفاده می شود که تمتم محبت های حقیقی ، بر اساس معرفت می باشد . هر چه معرفت بیشتر باشد ، محبت هم بیشتر می شود . امیر المومنین برای ییغمبر اکرم بی قرار میشد ؛ پیامبر هم نسبت به او چنین بودند ؛ چون بهتر از هر کسی یکدیگر را شناختهاند .
در جلد نهم کتاب «جامع الاصول » آورده است که روزی امّ سلمه شنید که پیامبر دعایی میکنند : اللهُمَّ لا تُمِتِنی حتَّی تُرِیَنِی عَلِیّاً .
« خداوندا مرا نمیران تا علی را به من نشان دهی » و این زمانی بود که علی را به سفری فرستاده بودند !
شیخ حرّ عاملی در کتاب «اثبات الهداه » نقل می کند که عبای خاصی بر تن رسول خدا بود ، شخصی سوال کرد : یا رسول الله چه کسی این عبا را به شما هدیه نموده است ؟! فرمودند این را هدیه داده است وصیَّم ، وزیرم ، محبوبم ،.
منبع : نکته ها از گفته ها ، کزیدهای از سخنرانی استاد فاطمی نیا